محل تبلیغات شما



رحیمی، مصطفی (1376). تراژدی قدرت در شاهنامه، تهران: انتشارات نیلوفر کتاب خواندنی و جذابی بود که علی‌ رغم همه ‌ ی نکات مفیدش همان درد مشترک کارهای تحقیقاتی وطنی را دارد. البته این را که می ‌ گویم معنی ‌ اش این نیست که خودم را تافته ‌ ی جدابافته ‌ای ببینم. بیشتر یک جور ابراز تأسف به حال خودمان است و من هم بخشی از این خودم. بگذریم. از نظر حجمی، بخش اعظم کتاب در بخش نخست آن نشسته که به تعریف قدرت و نظریه‌ ها و فرضیه ‌ های آن پرداخته و کتابی خواندنی ساخته که
مرحوم نیچه دو ایزد فوق الذکر –یعنی جناب آپولون و جناب باخوس (که البته برابر یونانی‌اش دیونیسوس است و چون فکر کردم خواندن یا به قولی تلفظش برای دوستان سخت است از نسخه‌ی رومی‌اش تقلب کردم.) که همانا دو ایزد بزرگوار در افسانه‌های یونان و روم باشند برای توصیف زندگی خوشگل یونانیان باستان استفاده می‌کرد. ایشان می‌گفتند که هنر یونانی دو منشأ متفاوت دارد. یکی از جناب آپولون می‌آید که ایزد خرد است. ایزد روشنایی و عقل، مظهر نظم و نظام است.
در مورد این که چرا فانتزی می‌خوانیم و چرا خواندن آن مهم است بسیاری نوشته‌اند ولی این‌جا از ضرورت و اهمیت و دلیل آن نمی‌نویسم. فانتزی را دوست دارم به همان دلیل که فلسفه را. در نگاه اول شاید این مقایسه خنده‌دار و مضحک جلوه کند. شاید راحت‌ترین تفسیر همان است که بسیاری دارند. انگشت به شقیقه می‌زنند و سر به تأسف تکان می‌دهند. طفلک دیوونه!» یا شاید مسیر قضاوت را پیش بگیرند و این‌ها را به دردِ بی‌دردی حواله کنند.
چند روز پیش با دلی خجسته در دو گروه مختلف که بر حسب عنوان قرار است کار فرهنگی انجام بدهند و کمکی به آشفته بازار ترجمه برسانند درخواست کمک کردم تا حداقل عنوان اصلی داستانی را پیدا کنم. اگر به در توالت عمومی بکوبید حداقل یک صدای اهم می شنوید که بفهمید کسی هست اما دریغ از یک اهم در این دو گروه متشکل از اهل فرهنگ. ریشه چیست؟ تنبلی؟ سرسری خوانی؟ بخل؟ حداقل میشد بگویند که نمی دانند. یا شاید هم در این گروه ها هم مثل هر جایی باید آشنایی داشته باشی تا کسی اهمی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حیران